گاهی است که برای این چند خط دل دل میکنم . دیری است که پریشانیم تلاقی شعر و شعور را بر هم میزند و نگاه کن که پیچک تنهایی چگونه ذهنم را در نوردیده . مزرعه ی خیال خشکید و تو که نباریدی تا فصل قحطی دل چند ساله شود . عمری است که این جان , جانان نمیشود و بدکاره ی توهم که همیشه آبستن است . به رویش این واژه ها سوگند که این ثانیه ها دیگر تاب فراق ندارند . چه حس زاویه دار مرطوبی دارم به تو . وصیت کرده ام خاکسترم را در آسمان پخش کنند , میخواهم بختم را برای بوسیدن شانه هایت آزموده باشم . قرار بود که یگانه باشیم اما زورق شکسته ی احساس از پیچ آخر هم گذشت و به دریای مهر تو نرسید . همیشه این گونه است وقتی مراقب ستاره ها نباشیم به بیراهه میزنیم و چه غریب است تصویر بی کسیم در ماه .

با تمام ظلمتم تو را دوست دارم، آرزویت را دارم. کاش می‌توانستم برایت بگویم با تمام بار سنگین گناهم گاهی دلم از یادت پر می‌شود و آرزو می‌کنم کاش مرا هم از دوستانت بدانی، ای تپش لحظه‌های بی تاب انتظار.
باید معرفتت را داشته باشم تا بنویسم. احساس می‌کنم برای نوشتن از تو هنوز خیلی خیلی حقیرم.
باید به دنبال گنج معرفت بروم، حتّی اگر تمام عمر را به دنبالش بگردم

 

خدای من

وقتی قرار باشد تو در زندگیم نباشی

                  آسمان حجم تلخ زائدی خواهد بود

      و زمین معصیتی چرکین                        

                                             همین . . .   

الهی!

 اگر مجرمیم، مسلمانیم

و اگر بد کرده ایم، پشیمانیم

 اگر ما را بسوزی، سزای آنیم !

و اگر بیامرزی، نه جای آنیم !

یک راه حل

اگه اون طرف معادله زندگیت که مربوط به   م ن   میشه را صفر کنی

مشکلاتت برطرف میشه ، راحت میشی و آرامش پیدا می کنی و حتما این

 معادله جواب های خوبی خواهد داشت.

 

الهی !

 بنده را از سه آفت نگه دار:

               از وساوس شیطانی،        و از هوای نفسانی،        و از غرورنادانی